جایگاه موسیقی در متون کلاسیک ادبيات فارسی
دکتر کیانوش رستمی / سیمره:موسیقی از دیرباز در میان ایرانیان جایگاه و ارج ویژهای داشته است. موسیقی نه تنها در بین عامهی مردم بلکه در بین خواص نیز ارزش و اعتبار داشته و دارد. برخی از عارفان برای تعلیم و تربیت شاگردان خود از موسیقی بهره میبردهاند. همچنین برخی نیز برای بهبود بیماران از موسیقی درمانی استفاده میکردهاند. اهمیت موسیقی و تاثیر آن روی انسان و حتا حیوانات در خلال متون کهن ادب فارسی به فور دیده میشود. یکی از متون کهنی که به تاثیر موسیقی بر روان و روح انسان اشاره کرده است، کتاب کشفالمحجوب هجویری میباشد.نویسنده در حکایتی با عنوان «حدیخوان» به این موضوع در قالب یک روایت جذاب اشاره کرده است. این حکایت را با هم مرور و سپس ساختار آن را از چند جهت بررسی میکنیم.حدیخوان(1)
ابراهیم خواص(2)- که خدا از او خشنود باد- تعریف میکند: من زمانی به قبیلهای از قبایل عرب وارد شدم و به مهمانْسرای یکی از بزرگان قبیله رفتم؛ بردهی سیاهی را بیرون چادر دیدم که در مقابل آفتاب سوزان و داغ به غُل و زنجیر بسته شده بود. دلم به حالش سوخت، تصمیم گرفتم تا پا در میانی کنم و آزادی او را از امیر درخواست نمایم.
هنگامی که برایم غذا آوردند، برای رعایت احترام، امیر آمد تا با من غذا بخورد. وقتی او شروع به غذا خوردن کرد، من از خوردن غذا خودداری کردم و برای عربها بسیار ناگوار است که مهمان غذای ایشان را نخورد. به من گفت:« ای بزرگوار، چه چیزی باعث میشود که غذای مرا نخوری؟»
گفتم:« امیدی که به بخشش تو دارم(آرزو و خواستهای که از تو دارم).»
گفت:«همهی زمینها و داراییام را به تو میبخشم، تو غذایت را بخور.»
گفتم:«من نیازی به زمینها و دارایی تو ندارم؛ این غلام را به من ببخش.»
گفت:« اول در مورد خطایش بپرس، سپس او را آزاد کن؛ زیرا تا زمانی که مهمان من هستی، دستور تو در مورد هر چیزی بدون چون و چرا اجرا میشود.»
گفتم:« تعریف کن که گناهش چیست؟»
گفت:« بدان که او، غلامی آوازهخوان است و صدای خوبی دارد. من او را با چند شتر به املاک خود فرستادم تا گندم و جو برایمان بیاورد. او رفت و هر شتر را دو برابر بار کرده بود و در بین راه برای آنها آواز میخواند و شترها بسیار تند حرکت میکردند تا این که در مدت کوتاهی به این جا رسیدند و دو برابر آن مقداری که گفته بودم، بار آورده بودند. وقتی که بار شتران را پایین آوردند، شترها همگی یکی پس از دیگری (از خستگی) مردند.»
ابراهیم گفت:« من بسیار تعجب کردم.»
گفتم:« ای امیر، اعتبار و شرافت تو باعث میشود که غیر از راست نگویی ( به راستگویی تو ایمان دارم)، ولی برای باور کردن این موضوع، نشانهای لازم است؛ تا ما در حال گفتن این مطلب بودیم، چند شتر را از صحرا به محل چاههای آب آوردند تا آب بخورند. امیر پرسید که این شترها چه مدتی است که آب نخوردهاند؟ جواب دادند: سه روز. به این غلام دستور داد تا آواز بخواند. شترها چنان جذب صدای او و مشغول شنیدن شدند که آب خوردن را فراموش کردند و هیچ لب به آب نزدند تا اینکه ناگهان یکبهیک رم کردند و در صحرا پراکنده شدند؛ امیر آن غلام را آزاد کرد و به خاطر من بخشید.»الف)ساختار اجتماعی حکایت: محور اصلی این حکایت پرمغز به رسم نیکو و پسندیدهی اجتماعی مهماننوازی عربها اشاره دارد. همچنین آزادمردی و جوانمردی که اساسیترین و مهمترین محورهای عارفانهها و صوفیانههاست در سراسر حکایت موج میزند. صداقت و راستگویی که هدف اکثر عارفانهنویسهاست از دیگر جنبههای مثبت حکایت حدیخوان است. وقتی ابراهیم دست از غذاخوردن کشید و حرفهای امیر قبیله را شنید، آنگاه به راستگویی امیر پی برد. امیر قبیله در این حکایت در قول خود صادق بود؛ زیرا با تکرار آن حالت (آوردن چند شتر و خواستن از غلام تا برای آنها آواز بخواند) قول خود را ثابت نمود.
اگر بهطور خلاصه و تیتروار محورهای اصلی این حکایت را برشماریم به چهار نکته دست مییابیم:
1-مهماننوازی
2-تأثیر موسیقی
3-بخشندگی و جوانمردی
4- بدون دلیل و برهان چیزی را نپذیرفتن و عجولانه قضاوت نکردن؛ یا از روی ظاهر نباید قضاوت و داوری کرد؛
البته تمام این حکایت برای دو منظور به ترتیب اولویت نوشته شده است، یکی مهماننوازی و دیگری اهمیت و تاثیر موسیقی بر موجودات به ویژه حیوانات است که در سطور بعدی به این مسئله خواهیم پرداخت.
«…برای عربها بسیار ناگوار است که مهمان غذایشان را نخورد.» این جمله بیانگر رسم پسندیدهی اجتماعی مهماننوازی عربهاست. البته که مهماننوازی در میان ایرانیها نیز نیکو و پسندیده است و ارزش اجتماعی خاصی دارد.
محور دیگر این حکایت ارزش و تاثیر موسیقی است. هنگامی که شتران چند روزی است آب نخوردهاند به کنار چاههای آب میآورد و از غلام میخواهد تا آواز بخواند، آوازخواندن غلام همان و رمکردن شتران همان! این جملات هم تاثیر موسیقی را روی حیوانات میرساند و هم به ما نشان میدهد هیچگاه نباید عجولانه و بدون دلیل و مدرک پسندیده قضاوت کرد؛ بلکه برای به دستآوردن اعتماد باید نشانه و مدرکی مستدل داشته باشی!
گفت:« من بسیار تعجب کردم. گفتم ای امیر، اعتبار و شرافت تو باعث میشود که غیر از راست نگویی. ولی برای باورکردن این موضوع نشانهای لازم است…»
« در فرهنگ اسلامی و در کشور ایران، موسیقی به شیوههای مختلف و در مراسم گوناگون مورد استفاده قرار داشته است. کاربرد این هنر میتواند به نوبهی خود در پیشبُرد اهداف انسانی، اجتماعی و اعتقادی نقشی سازنده داشته باشد. در میان فلاسفه و دانشمندان مسلمان، افراد برجستهای چون: کندی و ابونصر فارابی، ضمن تبحر در علوم مختلف، از مشاهیر موسیقی به شمار میروند. در قرون گذشته، کاربرد موسیقی تا حدی بوده که موارد درمانی را نیز شامل میشده است. “موسیقی درمانی” که امروزه به عنوان یکی از شیوههای درمانی مطرح است، در گذشته توسط دانشمندان اسلامی نیز مورد استفاده قرار داشته است. چنانکه در شرح حال کندی نقل کردهاند، وی که در طبابت نیز مهارت داشته با استفاده از موسیقی به درمان پسربچهای که از بیماری فلج رنج میبرده و دیگر پزشکان قادر به درمانش نبودهاند، پرداخته است» (میرزابیگی، 1370:31).
سعدی شیرازی خالق دو اثر گرانبهای گلستان و بوستان در بیتی به تاثیر بدون چون و چرای موسیقی روی حیوانات اشاره میکند:
« اشتر به شعر عرب در حالت است و طرب
گر ذوق نیست تو را کژطبع جانوری»
سعدی نیز در این بیت همانند متن حکایت کشفالمحجوب، بر تاثیر موسیقی – حتا بر حیوانات – تاکید میکند. البته شاعران و نویسندگان ادبیات کهن فارسی نمونههای زیادی در خصوص تاثیر موسیقی در لابهلای آثار خود دارند که برای دوری از اطالهی کلام از ذکر آنها خودداری میشود. حکایت حدیخوان کشفالمحجوب نیز بر این واقعیت تاکید دارد که همهی مخلوقات از زیبایی لذت میبرند و صدای خوش و موسیقی بر حیوانات تاثیر فراوانی میگذارد.
در این جا به ذکر چند نمونه برای تاثیر موسیقی روی حیوانات میپردازیم:
مولوی در قصهی “پیرچنگی” به اهمیت موسیقی و نغمههای دلنشین و تاثیر آنها در روح و روان آدمی میپردازد. برخی از نکات داستان پیرچنگی عبارتند از: -تاثیر آواز
-بانگ اسرافیل در زنده کردن مردگان
-نغمههای درون انبیا در ارشاد طالبان
آن شنیدستی که در عهد عمر
بود چنگی مطربی با کر و فر
بلبل از آواز او بیخود شدی
یک طرب زآواز خوبش صد شدی
مجلس و مجمع دمش آراستی
وز نوای او قیامت خاستی
همچو اسرافیل کآوازش به فن
مردگان را جان درآرد در بدن
نگارنده به چشم خود دیده است هنگامی که روستاییان الاغ یا اسب و…را از جوی آب دادهاند، برای آنها با دهان صوت زده و نوعی آهنگ را خواندهاند. الاغ یا اسب هنگام آبخوردن به همراه آن موسیقی طبیعی لذت برده و آب زیادی نیز با حرص و ولع خورده است.
همچنین زنان روستایی برای دوشیدن شیر از پستان گاو یا بز و گوسفند، ابیاتی موزون و طربانگیز خواندهاند که هم باعث آرامش حیوان شده و اجازه داده تا شیرش را بدوشند و هم به دلیل اینکه موسیقی تاثیر خوبی روی هورمون پستان حیوانات دارد شیر بیشتری میدهد.
موسیقی نه تنها روی حیوانات تاثیر زیادی دارد بلکه روی دیگر پدیدهها از جمله گیاهان تاثیر میگذارد. در کوهپایههای زاگرس نوعی قارچ زیر زمین قرمز رنگ چون سیبزمینی رشد میکند. این قارچها معمولاً هنگام بهار در زیر خاک رشد کرده، تلاش میکنند سر از خاک برآورند. اما هنگام رعدوبرق که در واقع نوعی موسیقی است این قارچها از خاک بیرون میآیند و باعث ترکخوردن خاک میشوند.
نگارنده سالها پیش در جایی خواندم که یک خانم در کشور سیلان از قدرت موسیقی رعدوبرق در مزارع برنج خود استفاده کرده و این کار او باعث شده تا برداشت زیادی از مزارع برنج خود با کمک رعدوبرق حاصل شود. این موضوع تاثیر موسیقی را روی گیاهان نیز ثابت میکند. حال به قول سعدی شیرین سخن، شتر نیز از شعرخوانی عرب (حدی) به نشاط و وجد میآید. اگر تو این نشاط را نداشته باشی، جانور بیذوقی هستی!ب) ساختار عنصر « مکالمه» حکایت: در این حکایت، ارزش «مکالمه» برای گسترهی ساختار حکایت در خور توجه است. اگر حکایت را بازنویسی کنیم و عنصر دیالوگ (مکالمه) را از آن بگیریم موضوع کاملاً روشن میشود؛ ساختار حکایت به چند عبارت پندآمیز محدود میشد و جذابیت کنونی را نداشت و در اصل دیگر حکایت نبود؛ به عبارت دیگر اگر ابراهیم خواص جملات خود را بهطور پیوسته بر زبان میآورد، حکایت خاصیت اصلیاش را که برانگیزی کنجکاوی خواننده یا شنوندهی حکایت است از دست میداد.»پ) ساختار شخصیتپردازی حکایت: در یک سوی این حکایت، فردی به نام ابراهیم خواص قرار دارد، با ویژگیهای خاص او از این که میبیند بردهای سیاهچرده در مقابل آفتاب سوزان زجر میکشد، ناراحت میشود. ابراهیم خواص خواستار آزادی اوست؛ زیرا یکی از ویژگیهای اصلی عارفان آزادگی و آزادمنشی است و هیچگاه خوش ندارند همنوعانشان در غلو زنجیر و در بند باشند. در دیگر سوی حکایت، رئیس قبیله وجود دارد که مردی است مهماننواز، به گونهای که هنگامی که ابراهیم غذا نمی خورد، او ناراحت میشود و دلیلش را میپرسد. همهی این ویژگیها، یکی از اساسیترین محورهای حادثه و اندیشه در حکایتهای عارفانه است.
شخصیت ابراهیم خواص بسیار محکم و استوار، ساخته و پرداخته شده است. او از امیر قبیله درخواست آزادی برده را دارد. به امیر قبیله امر و نهی نمیکند؛ بلکه درخواستی منطقی از او دارد. و برای درخواست خود دلیل و سند میخواهد.
عبارت زیبا و فشردهی « اما مرا بر این قول برهانی باید.» شخصیت معنوی ابراهیم را به خوبی نشان میدهد و نیز از طرف دیگر بیانگر این است که چشم و گوش بسته نباید هر چیزی را پذیرفت. همانگونه که ابراهیم خواص، قول امیر عرب را بدون قید و شرط نپذیرفت؛ بلکه برهان و دلیل خواست.ت)ساختار پایانی حکایت: عارفانهنویسان در پایان بسیاری از حکایتهای خود، یک پیام و نکتهی اخلاقی را گوشزد میکنند. این نوع پایانبندی جنبهی ارشادی دارد و بیانگر هدفمندی اخلاقی و اجتماعی حکایت است. در این حکایت نیز بر راستگویی و پیشداوری نکردن و قضاوت درست و بخشندگی و گذشت تاکید شده است.
« ابراهیم گفت: مرا سخت عجب آمد. گفتم: ایهاامیر، شرف تو، تو را جز به راستگفتن ندارد.»
_____________
پینویسها:
1)حدی: آوازی که شتربانان عرب میخوانند تا شترها تندتر بروند.
2)عارف نامی قرن سوم که از راه زنبیلبافی زندگی خود را میگذراند.
منابع:
1-علوی مقدم، الهیار، «نظریههای ادبی معاصر(صورتگرایان و ساختارگرایان)» با گذری بر کاربرد این نظریهها در زبان فارسی، تهران: انتشارات سمت، چاپ اول، 1377.
2-وزینپور، نادر، «آفتاب معنوی، چهل داستان از مثنوی جلاالدین محمد مولوی، تهران: انتشارات امیر کبیر، چاپ پنجم، 1375.ص 176
3-میرزابیگی، علی، «نقش هنر در آموزش و پرورش و بهداشت روانی کودکان، تهران: انتشارات مدرسه، چاپ اول، 1370.
4-هجویری، ابوالحسن علیبن عثمان، کشفالمحجوب: مقدمه، تصحیح و تعلیقات دکتر محمد عابدی، تهران: انتشارات سروش، چاپ ششم،1389. ص 584